روزهای نو
روز یکشنبه وقتی داشتم به دوستم خانم جمشیدی میگفتم که دلم مسافرت می خواد اصلا به مخیله ام خطور نمیکرد که اینقدر زود حاجتم رو بدی آقا جون .مطمئنم که میدونستی تو دلم چقدر هوای زیارتت هست که همون شب جوابمو دادی .داشتیم پخش مستقیم نماز مغرب رو از حرم خواهرت میدیدیم و غبطه میخوردیم به مجاورهایی که نماز رو تو حرم میخونند که یکدفعه آقای همسر گفت: بریم؟؟؟؟؟؟و من انگار همون وقت چیزی در درونم گفت که "دعوت شدی"گفتم : مشهد؟؟؟؟؟؟؟؟من از خدا میخوام.وگفت که همون روز مامانش گفته که ما داریم میریم مشهد اگه دوست دارید بیاید باهامون.
قربونت بشم آقاجون که وقتی دعوت کنی همه چیزو ردیف میکنی وگرنه من کی فکرش رو میکردم که تو این چند روز باقیمونده از تابستون بتونم بیام پابوست؟دلم میخواست ولی شرایطش نبود .خیلی ممنونتم که به من روسیاه و گنهکار هم نظر کردی ممنونتم!!!!!!!!!!!!
قربونت بشم آقاجون که وقتی دعوت کنی همه چیزو ردیف میکنی وگرنه من کی فکرش رو میکردم که تو این چند روز باقیمونده از تابستون بتونم بیام پابوست؟دلم میخواست ولی شرایطش نبود .خیلی ممنونتم که به من روسیاه و گنهکار هم نظر کردی ممنونتم!!!!!!!!!!!!
نوشته شده در سه شنبه 89/6/16ساعت
1:28 عصر توسط منصوره سادات نظرات ( ) |
برات مینویسم چون خوندن رو خیلی دوست داری و میدونم از خوندن چیزی که شنیدی لذت میبری .
6سال پیش،ساعت 6صبح (20ماه رمضان سال 1425هجری قمری)خدا تو رو که بزرگترین نعمتش به من و بابا توی زندگی هستی به ما داد. نمیدونی چقدر از اومدنت خوشحال شدیم!من و باباقبل از به دنیا اومدنت تصمیممون رو گرفته بودیم و اسمت رو انتخاب کرده بودیم ولی به هیچ کس تصمیممون رو نگفته بودیم . وقتی که از بیمارستان مرخص شدیم و به خونه اومدیم همه میخواستن بدونن که اسمت رو چی گذاشتیم. من و بابا هم گفتیم سید محمد طاها خوشبختانه همون موقع همه از این اسم خوششون اومد و تبریک گفتن .بعد عمو سجاد گفت که :من میدونستم ! من که خیلی تعجب کرده بودم ازش پرسیدم که:از کجا میدونستی؟و عمو گفت : دیشب تو مسجد موقع احیا با این نیت قران رو باز کردم و سوره طاها در اومد.طاها جونم اگه بدونی اون لحظه من چه احساس خوبی داشتم از اینکه خدا خودش هم این اسم رو برات انتخاب کرده بود! و از اون لحظه به بعد واقعااحساس خاصی به این اسم پیدا کردم . حالا هم وقتی دارم قرآن میخونم و میای میگی مامان سوره ی طاها رو نشونم بده واقعا خدا رو شکر میکنم که خودت هم راضی هستی . و ما تونستیم حداقل یکی از حقوقی رو که به گردنمون داری ادا کنیم. از خدا میخوام که محبت امام علی و فرزنداش رو تو دلت قرار بده و ما رو از شیعه های واقعی امام علی .ان شا اله.
6سال پیش،ساعت 6صبح (20ماه رمضان سال 1425هجری قمری)خدا تو رو که بزرگترین نعمتش به من و بابا توی زندگی هستی به ما داد. نمیدونی چقدر از اومدنت خوشحال شدیم!من و باباقبل از به دنیا اومدنت تصمیممون رو گرفته بودیم و اسمت رو انتخاب کرده بودیم ولی به هیچ کس تصمیممون رو نگفته بودیم . وقتی که از بیمارستان مرخص شدیم و به خونه اومدیم همه میخواستن بدونن که اسمت رو چی گذاشتیم. من و بابا هم گفتیم سید محمد طاها خوشبختانه همون موقع همه از این اسم خوششون اومد و تبریک گفتن .بعد عمو سجاد گفت که :من میدونستم ! من که خیلی تعجب کرده بودم ازش پرسیدم که:از کجا میدونستی؟و عمو گفت : دیشب تو مسجد موقع احیا با این نیت قران رو باز کردم و سوره طاها در اومد.طاها جونم اگه بدونی اون لحظه من چه احساس خوبی داشتم از اینکه خدا خودش هم این اسم رو برات انتخاب کرده بود! و از اون لحظه به بعد واقعااحساس خاصی به این اسم پیدا کردم . حالا هم وقتی دارم قرآن میخونم و میای میگی مامان سوره ی طاها رو نشونم بده واقعا خدا رو شکر میکنم که خودت هم راضی هستی . و ما تونستیم حداقل یکی از حقوقی رو که به گردنمون داری ادا کنیم. از خدا میخوام که محبت امام علی و فرزنداش رو تو دلت قرار بده و ما رو از شیعه های واقعی امام علی .ان شا اله.
نوشته شده در سه شنبه 89/6/9ساعت
5:55 صبح توسط منصوره سادات نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |