سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای نو

نشستم پای کامپیوتر دارم وب خوانی میکنم.

طاها داره بازی میکنه . رفته سراغ موبایل اسباب بازیش. موبایلش ازهموناست که فکرکنم توی همه ی خونه هایی که بچه هست یکیش هست.یاطریش ضعیف شده و به زور صداش در میاد.

میاد سراغم.میگیردش دم گوشم و میگه: مامان!گوش کن ببین صداش چه جوری شده!

هم زمان یکی از دکمه هاشو فشار میده.نمیدونم چیجوری( انگار که همین حالا باطری گذاشته باشه توش،) صداش بشدت بلند میشه.احساس میکنم پرده ی گوشم در شرف پاره شدنه.

بادستم گوشیش رو پس میزنم  .از دستش میافته رو زمین و درش در میاد.

 با ناراحتی میگه :ببیییییییییییین درش کَند.

منم با ناراحتی میگم :خب ،گوش منم کر شد .حالا اشکالی نداره،بده برات درستش کنم.

یه نگاهی به موبایلش میکنه و بعد با خوشحالی میگه :نه !من میخوام بِدَم بابا درستش کنه!

من تو دلم از خنده ریسه میرم .

پ.ن

آخه آقای همسرِ عزیز  تو کار تعمیرات موبایل هستند و  گل پسر میخواست کار رو به کاردانش بسپره.


نوشته شده در پنج شنبه 89/4/31ساعت 3:35 عصر توسط منصوره سادات نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin