سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای نو

روز چهارشنبه ظهر با محمد طاها رفتیم پیش آقای همسر.همون روز از بعد از نماز مغرب شروع کردیم به گشتن برای خونه .همونطور که فکر میکردیم خیلی از خونه ها بدرد نخور بودن .پنج شنبه هم از صبح دوباره راه افتادیم توی خیابون دنبال بنگاههای معاملات ملکی و آدرس خونه گرفتن .واقعا دیدن خونه های درب و داغون خسته مون کرد .تازه آقای همسر خودش از 2روز قبل از رفتن من شروع به گشتن کرده بود.بلاخره سر ظهری ِ روز پنج شنبه یه جایی رو پسندیدیم .ولی چون یه بنگاه آشنا رو هنوز مراجعه نکرده بودیم هنوز تصمیممون قطعی نشده بود.بعد از ظهر پنج شنبه 2بار رفتیم سراغ اون بنگاهی ولی بسته بود ما هم گذاشتیم به حساب اینکه قسمتمون همون خونه هستش .امروز پیش از ظهر هم با مامان و بابای آقای  همسر رفتیم و اونا هم خونه رو دیدن و با صاحب خونه  قرارداد بستیم .صاحب خونه و خانمش به نظر آدمهای خوبی میان خدا کنه تا آخرش همینجور باشن و اذیت نشیم.امروز بعد از ظهر هم من و محمد طاها برگشتیم تهران تا وسایل و اسباب اثاثیه رو جمع کنیم و اگه خدا بخواد روز چهار شنبه اسباب کشی کنیم.دایی گفتن شما فقط وسایل رو جمع کنید و روز 2شنبه بیاید،وپسرا (آقای همسر و داداشاش)خودشون برن اثاث رو بیارن .
خدایا خودت کمک کن همه ی کارها خوب پیش بره.
خود دایی هم قراره فردا برن آموزش و پرورش و برای ثبت نام محمدطاها اقدام کنن.خداخیرشون بده خیالم رو از این بابت راحت کردن.فقط خدا کنه مدرسه ی جدید شیفتش ثابت باشه و گردشی نباشه .چون از اول سال تحصیلی محمد طاها ثابت صبح میرفته مدرسه و هم من و هم خودش اینطوری عادت کردیم .


نوشته شده در جمعه 89/11/1ساعت 11:52 عصر توسط منصوره سادات نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin