• وبلاگ : روزهاي نو
  • يادداشت : اينم يه جورشه ديگه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 11 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    عالي بو لطفا به وب من هم سر بزنيد مممنون ميشم .راست نظر فراموش نشه به دوستاتونم بگين.
    + زينب سادات 


    اي بابا

    پس ما که ميايم قم همسرمون به اين حال و روز ميوفته ؟!

    فکر نکنم!!!!

    دوست عزيز سلام
    طاعاتتون قبول من يکي از خواننده هاي شما هستم .قراره طرح تلاوت قرآن با ترجمه فارسي رو با دوستانم شروع کنيم هم خواستم شما رو دعوت کنم و هم چون تعداد افراد هنوز به حد نساب نرسيده از شما خواهش کنم تا فرصت هست اين طرح رو اطلاع رساني کنيد و ان شالله از اجر معنويش هم بهره مند بشيد


    تقريبا همشون اينجورين...
    سلام
    بايد بگم مرد ماهم همينطوره اونموقعا که تازه اومده بوديم مشهد هروقت ميرفتم اهواز بيشتر از دوهفته ميموندم بااينکه خونه باباش ميرفت ولي وقتي بر ميگشتم به وضوح ميديدم که لاغرشده اين اواخرهم که ديگه اصلا باهم ميريم و برمي گرديم چون فهميدم اينطوري اون راحتتره.البته اين از خوبي خودمونه که مردامون اينطورين ها

    من اصلا نديدم که شما بردينشخوشحال شدم که بردينش با خودتون.اميدوارم خوشتون بياد

    سلام.چند روزي که اومدين اهواز خييييلي به ما خوش گذشت
    راستي اون کتابه رو يادم رفت بهتون بدم. اگه يادآوريم ميکردين حتما ميدادمش

    پاسخ

    سلام عزيزم .ولي من همون روز که خونه تون بوديم کتاب رو با خودم آوردم الان هم دارم تمومش ميکنم.(ببخشيد فکر ميکردم همون روز ديدين که بردمش)
    از دست اين اقايون.اين كارا رو ميكنن كه ديگه تنهاشون نذارين
    پاسخ

    دقيقا ! آدم توبه کار ميشه

    اي ول پسر:))))))))))))
    سلام خدا بد نده چي شده نخيرم همه مردا اينجوري نيستن اگه براشون مهم باشه ميخورن و ميخابن و ميرن سرکار اگه خونه تون نزديک زن دايي اينا بود و زن دايي اينا هم نيومده بودن اهواز اينجوري نميشد همسر بنده که خونه مامانش رفته بود و هم خوب خابيده بود و هم خوب خورده بود ولي اگه مردي تنها باشه خوب معلومه حوصلش نميشه پاشه براي خودش غذا درست کنه يا غذا رو گرم کنه واقعا طاها اينو گفته آفرين باريکلا چه بچه ي اجتماعي اي ولي راست گفته صبحونه دور همي ميچسبه
    پاسخ

    نه خواهرمن!اون وقتها هم که اهواز بوديم من هروقت مي اومدم خونه مامان اينا همين داستان بود تازه اون موقع ها که کلا تو يه خونه بوديم با مامانش اينا.